علی غفارپور صدیقی

دانش آموز پایه هفتم دبیرستان سلام

علی غفارپور صدیقی

دانش آموز پایه هفتم دبیرستان سلام

۲۵
آذر ۹۴

خیلی ممنون از وبلاگ آقای هاشم که در حال رقابت با آقای ستاری است و پرچم هفتمی ها را بالا میبرد 




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۴
علی غفارپور
۲۰
آذر ۹۴

با سلام خدمت شما اگر مایل هستید در قسمت موضوعات  قسمتی به نام ورزشی راه اندازی بکنم و خبر های ورزشی را در آن بنویسم در قسمت نظرات اعلام نمایید        

یاعلی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۷
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

یه بازاریاب جارو برقی در یه خونه ای رو میزنه، و تا خانم خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه، بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه و میگه: اگه من قادر به جمع و تمیز کردن همه ی اینها با این
جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمام این چیزایی رو که ریختم، بخورم!

خانوم میگه: سُــس سفید میخوای یا قرمز؟

بازاریاب: چــــرا؛ چطور مگه؟

خانوم: چند وقته برقِ خونه مون قطع شده  ..!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت:

میدانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟

این است که تو حرفی نمی‌زنی و همه حرف تو را می‌فهمند.

چارلی هم با خنده میگوید:

تو هم میدانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟

این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمیفهمد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۸
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

یک  روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. 

ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. 


از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.

دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۵
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

یک روز عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !

هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!

مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۴
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت کامل".معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۲
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

 تصمیم دارم نکات جالبی از دنیای اطرافمان برایتان بنویسم عنوان این مطالب را

"آیا می دانستید که ...  " گذاشته ام. سعی دارم به تدریج و بصورت دسته بندی شده ارائه دهم. 

بخش اول حیوانات

آیا می دانستید که اگر کلفتی تار عنکبوت به اندازه مغز یک مداد به هم تنیده میشد می‌توانست یک هواپیمای بویینگ سنگین وزن را تحمل کند؟

آیا می دانستید که این حقیقت دارد که به راستی فیل از موش می‌ترسد؟

آیا می دانستید که شلوغ ترین مکان دنیا کندوی زنبور عسل است؟

آیا می دانستید که ملخ‌ها فراوان ترین موجودات بر روی زمین هستند و موجوداتی هستند که در روز دو برابر وزن خود غذا می‌خورند؟

آیا می دانستید که هر چشم مگس از10 هزار عدسی تشکیل شده است؟

آیا می دانستید که سوسک‌ها مقاوم ترین موجودات در برابر گرسنگی هستند. آنها می‌توانند یک ماه بدون غذا و دو ماه بدون آب زنده بمانند؟

آیا می دانستید که لاشخورها قادر به دیدن یک موش کوچک از ارتفاع 4 کیلومتری می باشند؟

آیا می دانستید که مورچه‌ها هم شمردن بلدند و قدم‌هایشان را برای مسیر یابی می شمارند؟

آیا می دانستید که فقط قورباغه‌های نر قور قور می کنند؟

آیا می دانستید که خرس با تمام سنگینی خود می‌تواند با سرعت 50 کیلومتر در ساعت بدود؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۸
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

سلام دوستان 

مطالبی پیدا کردم در مورد شهر خوب تبریز. بهتر دیدم برای همه دوستان این مطلب را ارسال کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۶
علی غفارپور
۲۸
آبان ۹۴

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۱
علی غفارپور